به نام تارانتینو!
حرامزاده های کثافت
این فیلم برای افرادی که تشنه خشونت و خون ریزی هستند ساخته شده. فقط
کافیست که اسم تارنتینو را شنیده باشید تا متوجه سبک و سیاق فیلم شوید.
زمان فیلم بر میگردد به دوان جنگ جهانی دوم، و وحشی گری ها به اوج خود
رسیده. در این میان خانم Shosanna Dreyfus که یک آلمانی است متوجه میشود
که سرنوشت خانواده اش در دستان یک کلونل نازی به اسم Hans Landa است اما
تا به خود بجنبد خانواده اش به دست وی اعدام میشوند. Shosanna برای در
امان ماندن از دست Gestapo (پلیس مخفی آلمان نازی) به فرانسه میگریزد و به
پاریس میرود جایی که او یک هویت جعلی برای خود دست و پا میکند و به عنوان
یک اوپراتور سینما مشغول به کار میشود و هنگامی که فرانسه به دست آلمان
اشغال میشود ، همه تلاشش را میکند تا انتقام خانواده اش را بگیرد.
در جای دیگر از اروپا ستوان Aldo Raine در حال آماده سازی یک جوخه از
سربازان یهودی – آمریکایی برای ایجاد وحشت در سنگر های آلمان ها است.
گروهی که در پشت جبهه نازی ها فرود آمده و هدف آنها کشتن هر سرباز نازی
است که میبینند و در این راه برای انجام هر کاری آزاد هستند ،افرادی کله
شق و بی رحم که دشمنان شان آنها را به اسم "حرامزاده" میشناسند. اسیر کردن
در کار آنها نیست، اسرا هم زیاد دوام نخواهند آورد.
سرنوشت Shosanna و Basterds ها زمانی به هم گره میخورد که وزیر تبلیغات
نازی ها Joseph Goebbels تصمیم به ارائه فیلمی تبلیغاتی از وقایع ای است
که آلمانها در تصرف فرانسه با آنها سر و کار داشتند. این فیلم به نام "
Nation’s Pride" (غرور ملت) است که قرار است در آمفی تئاتر Shosanna اکران
شود. با کمک Bridget von Hammersmark یک ستاره سینما ی آلمان که به عنوان
یک مامور دو جانبه برای متفقین کار میکند اغلب مقامات آلمانی در این تئاتر
حضور پیدا میکنند، حال یک فرست عالی برای Basterds پیش می آید تا وحشت به
راه افتاده توسط خود را چندین برابر کنند. آنها نقشه ای را طراحی میکنند
تا سالن سینمای Shosanna را منفجر کنند و برای این کار در ساختمان سینما
دینامیت جاسازی میکنند و ...
کارگردان Tarantino این بار هم ایده های خود را که آزاد از هر قید و بندی
هستند را به کار گرفته و به این خاطر بازیگران خود را از نقاط مختلف
آمریکا و اروپا ، کهنه سرباز و تازه وارد ، سوپر استار و افرادی مجهول دست
چین کرده نکته جالب توجه در این تناقضات چهره خنده دار با سیبیلی مسخره
آمیز است که براد پیت را در پشت آن قرار داده اند و بعد از هنر پیشگی Pitt
یک شاهکار از آب در آمده. از دیگر اعضای Basterds ها میتوان به Eli Roth
(بازیگر Hostel1 و 2 ) که نقش گروهبان Donny Donowitz که مردی خشن و
مبتلا به سادیسم است را بر عهده دارد، B.J. Novak ( فیلم The office) ،
Samm Levine (Freaks and Geeks) ، Paul Rust (I Love You, Beth Cooper) و
Omar Doom ( هنر پیشه Grindhouse یکی از فیلم های قبلی Tarantino).
ولی دلیل اصلی شهرت Basterds ها بازیگران اروپایی آن یعنی Diane Kruger
(متولد آلمان) و دیگری ایرلندی ای به نام Michael Fassbender و همچنین
ستاره جذاب فرانسوی به نام Melanie Laurent که نقش Shosanna را ایفا می
کند، است.
و بالاتر از همه ی آنها میتوان Christoph Waltz را به خاطر ایفای نقش کلنل
Hans Landa در این فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار بدانیم. Hans Landa فردی
وحشی و حیوان صفت بوده و رهبری سازمان امنیتی نازی ها در فرانسه را بر
عهده دارد. شخصیت آن بسیار شبیه به شخصیت Joker با بازی Heath Ledger فقید
در فیلم The Dark Knight (که هیچ گاه از یاد ها پاک نخواهد شد) است، گاهی
وحشی گاهی رام، گاهی خشن گاهی خندان. Waltz پیش از این به خاطر نقش اش
برنده جایزه بهترین بازیگر مرد در جشنواره کن شده.
یکی از نقاط ضعف فیلم در میزان دیالوگ های بیان شده از زبان اشخاص است چرا
که دیالوگ های آن بیشتر توسط Pitt و Roth بیان میشوند و بقیه افراد بیش
از 1 یا 2 خط چیزی برای گفتن ندارند همچنین تارنتینو در خط داستانی فیلم
بیشتر به روش خود عمل کرده و تاریخ در تصمیم گیری های وی نقش کمتری داشته
، همان طور که بروی بیننده هم چندان تاثیری نخواهد داشت.
حال همه به این نظر رسیده اند که صدا گذاری در فیلم حرف اول را میزند،
تارنتینو هم این اصل را روی فیلم جدیدیش به خوبی پیاده سازی کرده، به خصوص
در نفس نفس های بین لحظات با تنش بالا، کمدی و کشتار های وحشیانه.
تبلیغات های فیلم بیشتر در بر دارنده ی تارنتینو(Quentin Jerome Tarantino
) هستند تا خود فیلم چرا که کار های وی مثل " Kill Bill 1-2 ، Reservoir
Dog ، Pulp Fiction ، Death Proof- ، Grindhouse و natural born killers"
اغلب در اوج خشونت به سر میبرند و طرفداران بسیاری دارند. حتی سایت های
ایرانی هم یک سال قبل این خبر را که فیلم جدید تارنتینو در راه است را
منتشر کردند.پس بهتر است کمی در مورد این کارگردان بیشتر بدانیم.تارانتینو
در کارنامه خود یک جایزه اسکار و 46 جایزه دیگر و 36 نامزدی جوایز از
جشنواره های مختلف دارد.ژانویه 1992 بود که یک فیلم با نام Reservoir Dogs
برنده جوایز فستیوالsundance شد، کارگردان و نویسنده این فیلم یک تازه
کار بود به نام "کوئینتین تارانتینو" ، این فیلم تحسین همه را بر انگیخت
وکارگردانش در انگلستان تبدل به یک افسانه شد.
تنها دو سال بعد یعنی 1994 او کارش را با “Pulp Fiction” ادامه داد، که
این فیلم در جشنواره کن 1994 برنده " نخل طلائی" جشنواره شد، در ادامه این
فیلم در اسکار 1995 نامزد سه جایزه اسکار بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و
بهترین فیلم نامه شد! که او و همکار نویسنده اش Roger Avary برنده بهترین
فیلم نامه آن سال شدند.
در سال 1995 تارانتینو با شرکت در گروه کارگردانی فیلم “Four Rooms” یک
چهارم از چهار قسمت این فیلم را کارگردانی کرد.سایر همکاران تارانتینو در
این فیلم، الکساندر راکول ، رابرت رودریگوئز و آلیسون آندرس بودند.
این فیلم که از دید منتقدین بسیار ضعیف خوانده شد، مسلما به خاطر دو قسمت
اول آن بود و بهترین قسمتهای آن دو قسمتی بود که توسط تارانتینو و
رودریگوئز کارگردانی شده بودند.
فیلم بعدی تارانتینو، From Dusk Till Dawn ، در سال 1996 در ژانر
جنایی/خون آشام بود که در این فیلم "جورج کلونی" همبازی تارانتینو شد.
در آخر هم نقطه جالب توجه ای که در مورد این فیلم متوجه شدم این بود که
منتقدان بخش سینمایی سایت یاهو نمره ی بالاتری نسبت به اعضای سایت به فیلم
داده اند که در نوع خود پدیده ی نادری است.
به نقل از:http://movietime.ir
در طول عمر 100 ساله سینما، بی شمار فیلم های بد وجود داشته است. با اندکی
دقت درمی یابیم از هر پنج فیلمی که در دنیا ساخته می شود، چهار تای آن بی
ارزش و مهمل است. در مورد آن یکی دیگر هم قدری مشکوکیم! تا به حال هر جا
از آثار سینما سخن به میان آمده، اشاره به «بهترین ها» بوده است اما این
بار ما می خواهیم «بدترین ها»ی تاریخ سینما را اعلام کنیم.
زمین میدان جنگ [Battlefield Earth ]
به
هیچ شکلی نمی شود قبول کرد که دانشمندان تا این حد بتوانند آدم ها را
مغزشویی کنند ولی آقای جان تراولتا به سادگی- و البته با حرارت تمام- موفق
شده است کتاب علمی/ تخیلی ال.ران هوبارد را درباره ماجرای خیالی موجودات
بیگانه ای در هزاره بعد که بر زمین سلطه یافته اند، چنین ابلهانه بر پرده
نشان دهد. او به نقش مضحک رئیس بخش امنیتی آن موجودات که با زمینی ها در
ستیز است، گویی 9 جان دارد و «گودزیلا» را به یاد می آورد! (2000-
کارگردان: راجر کریستین).
بتمن و رابین [ Batman & Robin ]
این
«خفاش چهارم» (با نقش نامناسب جرج کلونی) به کمک «رابین» بینوا (با نقش
نامناسب بعدی برای کریس اودانل) و آرنولد شوارتزینگر «فریز شده» و همینطور
الیشا سیلور استون به ریخت نامربوط «بت گرل»، دست به دست هم داده اند و از
طریق داستانی که «مگو و مپرس» مافوق قهرمانی چون «بتمن» را نابود کرده
اند! (1997- کارگردان: جول شوماکر).
جزیره دکتر مورو [the Island of Dr. Moreau ]
حتی
اگر کسی هم قصد کند تا یک قصه تخیلی را به کریه ترین و فجیع ترین وجه ممکن
به فیلم برگرداند نمی تواند مثل مرحوم فرانکن هایمر چنین بلایی سر یک
داستان معروف فانتزی بیاورد. نه تنها کارگردان در عالم دیگری سیر می کرده
بلکه مارلون براندو هم با آن قیافه مهیب و هیکل بدقواره و آرایش و پوشش
مسخره در نقش «دکتر مورو» گویا نمی دانسته دارد چه می کند؟ (1996-
کارگردان: جان فرانکن هایمر).
روانی (روح) [Psycho ]
معلوم
می شود اگر شات به شات هم یک اثر کلاسیک را بازسازی کنید، جز خجلت و
شرمسازی چیزی نصیب تان نمی شود! فیلم بزرگ 1960 هیچکاک بدل به فیلمی بی
آبرو با یک «نورمن بیتس» احمقانه شده است. تنها امتیاز برجسته نسخه جدید
این است که کارگردان هنرمند طوری آن هیچ (به جای جنت لی) را در صحنه حمام
زیر دوش نشان داده که آدم خیال می کند یک پسربچه 10 ساله است! (1998-
کارگردان: گاس ون سانت).
پستچی [The Postman ]
وقتی
کوین کاستنر از ساخت آثار هنری غریبی چون «جام حلبی» و «بادی گارد»
(محافظ) فارغ شد، به کارگردانی و نویسندگی و بازیگری فیلمی رو آورد بر
مبنای افسانه نامه رسانی و پست در دوران کهن اما همچنان در قالب یک مافوق
قهرمان در مقابل مشتی آدم بدکار دردسرساز با یک عشق آبکی الکی، به نظر
آشنا نمی رسد؟ بله، درست حدس زدید. «دنیای آب» است روی خاک! (1997-
کارگردان: کوین کاستنر.)
آرماگدن [Armageddon ]
سیاره
ای به اندازه تگزاس به طرف زمین سرازیر می شود و «ناسا» ماموریتی از قبل
معلوم را به عهده 12 مرد خبیث (یا کمتر) می گذارد تا این سیاره را دود
کنند... این داستان ابلهانه به اضافه شخصیت هایی که معلوم نیست از کجا
آمده اند و تنها شباهتی که ندارند به آدمیزاد است، تا دلتان بخواهد پر از
صحنه های انفجار و عملیات بی ربط است. به همراه صحنه دل انگیز عاشقانه
میان لیتنیلر و بن افلک که واقعا تاریخی است! (1998- کارگردان: مایکل بی).
هوک [ Hook ]
ساده و راحت «پیترمن» - آن
پسربچه ای که در هوا پرواز می کرد و اتفاقا کارتون خوبی هم بود- در دست
استاد تخریب قصه های رویا برانگیز، با سر به زمین خورده است. رابین
ویلیامز با پروازهایش مضحک است و مضحک تر از او داستین هافمن است در نقش
«کاپیتان هوک» با دستی که قلاب به آن است و در حقیقت باید گردن کارگردان
را هدف قرار دهد! (1991- کارگردان: استیون اسپیلبرگ).
سولاریس [solaris]
علمی
و تخیلی تیره و تار و برداشت سست و لق از حماسه خواب آلود آندره ای
تارکوفسکی به سال 1972ـ هر دو اقتباسی از رمان استانیسلالم ـ در مایه های
آثار هنری سبک 70 و شاید هم نگاه به مسابقه برای اسکار، به نظر می رسید
نسخه جدی و روانکاوانه فیلم معروف «روح» ( Ghost) باشد. قصه سردرگم آن
نشان می داد یک روانکاو تنها (جورج کلونی) وارد یک ایستگاه ماهواره ای شده
و در آنجا همسرش (ناتاشا مک المون) را می یابد، زنی که سال ها قبل خود را
کشته است.
آیا این زن واقعا دوباره به زندگی بازگشته؟ یا توهمی
از ذهنیت آن مرد است؟ یا سایه ای از ماوراءالطبیعه که به وسیله سیاره
سولاریس نمودار شده است؟ اما فیلم ساکن و خشک و بی معنا در این زمینه
تراژیک رمانتیک پایان می گیرد (2002 – کارگردان: استیون سودربرگ).
پدرخوانده، قسمت سوم [The Godfather Part 3]
طفلکی
آل پاچینو سرگردان در میان موضوعی که با هزار من سریش هم به هم نمی چسبد
در قالب «مایکل کورلئونه» از پا افتاده و کوپولاکه بیهوده ارزش دو
«پدرخوانده» قبل را هم زیر سوال می برد. نطفه ای بدون رابرت دووال با یک
سوفیا کاپولای متلاشی که مُرده به دنیا آمده است! (1990 – کارگردان:
فرانسیس فورد کوپولا).
جنگ ستارگان: اپیزود 1 و 2 و 3 [Star Wars: Episode 1.2.3]
هنوز
سه گانه اول فراموش نشده، آقای لوکاس پشت بند آنها و تکرار همان الگو، سه
تای دیگر پخت کرد! یکی «تهدید شبح» با وقایع مجهول و بازگشت به اول قصه با
«اسکای واکر» 9 ساله به اضافه ملکه سابق سیاره خاموش و یک جانور زشت، دومی
«حمله کلون ها» و ادامه قصه که سرگرم نمی کرد هیچ بلکه آدم را شدیدا عصبی
می کرد با قصد و منظوری نامعلوم که نشان می داد داستان گویی در سینما چقدر
پسرفت کرده است و سومی «انتقام سیت» فیلمی بود با دیالوگ های بی معنا و
شخصیت های بی حس وحال و البته اسپشل افکت های بی تفاوت و بدون تاثیر (2001
– 2003 – 2005 – کارگردان: جورج لوکاس)
به نقل از روزنامه اعتماد ملی
سلام
با بیوگرافی گروه انتقادی کیوسک اومدم.در این نوشته طولانی در ابتدا با گروه کیوسک وآلبومهای آن و سپس با آرش سبحانی خواننده گروه آشنا خواهید شد و در پایان ۵ تا از اشعار گروه کیوسک رو واستون گذاشتم. البته خدایی تمام اشعارش فوق العاده انتقادی هستن و زیبا.
کیوسک نام یک گروه موسیقی در سبک راک است. آرش سبحانی آهنگساز، ترانهسرا، گیتاریست و خواننده گروه کیوسک می باشد. کیوسک میکوشد، ترانههای انتقادی و اجتماعی را در قالب موسیقی متفاوت ارائه دهد، موسیقیای که در آن رگههای بلوز و جاز هم به گوش میرسد.
آلبوم ها : 1.آدم معمولی - 2.عشق سرعت - 3.باغ وحش جهانی
آرش سبحانی:
آرش سبحانی که در رشته معماری تحصیل کرده از سن شانزده سالگی به آموختن موسیقی مشغول شده. او به جز مدت کوتاهی که پیش استاد آموزش دیده، موسیقی را به صورت خودآموز فراگرفته است
وی از خوانندگان و نوازندگان گیتار الکتریک در ایران است. او رهبر، خواننده، سراینده اشعار و نوازنده گیتار الکتریک گروه کیوسک است.
آرش سبحانی در عمر هنری خود قبل از آنکه به عنوان آهنگساز، خواننده و نوازنده گروه کیوسک شناخته شود، با گروههای موسیقی متعددی همکاری داشته است. آرش در گروه "راز شب" که آلبوم "دار قالی" را به بازار عرضه کرد به عنوان آهنگساز و نوازنده گیتار حضور داشت، در گروه "آور" کنسرت زنده "آب و آتش" را در تالار حرکت اجرا کرد. گروه آور در حقیقت از جمع دو دسته ای تشکیل شده بود که نیمی از آنان بعدها گروه میرا و مابقی آنها راز شب را تشکیل دادند. بجز این، آرش سبحانی در آلبوم "زی با زی" اثر هومن جاوید و رامین بهنا به عنوان نوازنده گیتار حضور داشته است. همکاری آرش سبحانی با دیگر نوازندگان و آهنگسازهای موسیقی ایران به این ختم نمی شود و در کارنامه او اجرای گیتار در کنسرت محمد نوری و شهریار مسرور نیز دیده می شود
اولین آلبوم گروه کیوسک به نام "آدم معمولی" که توسط شرکت بم آهنگ در کانادا تهیه شده بود، با استقبال زیاد ایرانیان داخل و خارج کشور روبرو شد. آن آلبوم که در سبک راک نواخته شده بود، شامل مجموعه ای از آهنگها با مضامین انتقادی بود که ترکیبی مناسب از متن و موسیقی را ارئه می کرد. گروه کیوسک دومین آلبوم خود را با نام "عشق سرعت" در بهار 2007 به بازار ارائه کرد. در مدت کوتاهی که از عرضه این آلبوم تا نگارش این متن می گذرد، آلبوم عشق سرعت موفق شده است که فروش قابل توجهی داشته باشد به گونه ای که در رده اول رنکینگ فروش سایت CD baby قرار گیرد. علاوه بر این، ویدیو کلیپ تهیه شده از آهنگهای این آلبوم رنکینگ های بسیار بالا را در سایت Youtube به خود اختصاص داده اند
اگه میخاین اشعار برگزیده شون رو هم ببینین، برین ادامه مطلب:
سلام
همین یکی دو روز پیش ، 400 امین سالگرد ساخت تلسکوپ گالیله بود.
او پس از شصت، هفتاد سال زندگی بالاخره کشفی کرد که در تاریخ ماندگار خواهد ماند. او کشف کرد که زمین بدور خورشید میگردد تا آن زمان اعتقاد کلیسا بر این بود که زمین مرکز هستی است و کل جهان به دور زمین میگردد.
در آن زمان دین و علم در مقابل یکدیگر قرار داشتند و به همین دلیل علمای مسیحیت او را کافر نامیدند. او را زندانی کردند و حکم اعدام او توسط دادگاه صادر شد.
بنابراین گالیله مجبور شد دست روی کتاب مقدس بگزارد و این اعتراف دروغین را برای نجات زندگی اش بکند:
"من گالیلئو گالیله، فرزند وینچنزو گالیله اهل فلورانس، در سن هفتاد سالگی، در حضور دادگاه عادل، در برابر شما زانو زده و در برابر کتاب مقدس که در مقابل من است سوگند یاد میکنم که همواره به جمله جمله ی این کتاب اعتقاد داشته و به لطف خداوند متعال در آینده نیز اعتقاد خواهم داشت.
اعلام میکنم که نظر من در مورد این که خورشید ثابت است و زمین به دور ان میگردد، یک تفکر باطل ، نادرست و گمراه کننده بود که نمی بایست در هیچ جا تدریس شود، مورد بحث قرار گرفته یا مورد استناد قرار گیرد. واقعیت مشخص و روشن این است که زمین مسطح و ثابت است و همان گونه که هرکسی میداند و هر روز می بیند، این خورشید و تمام ستارگان هستند که به دور زمین میچرخند!
میخواهم در برابر شما اعلام کنم که نور حقیقت در دل من راه یافته و به خوبی درک کردم که آنچه گفته بودم اشتباه بوده و از کرده خود پشیمانم و هر محکومیت و جزایی که برای من تعیین شود با خوشحالی پزیرا خواهم شد و امیدوارم به سزای خود در گمراهی بخش زیادی از جامعه برسم.
در صورتی که از هریک از موارد فوق تخطی کرده و به تفکر نادرست خویش برگردم، مسئولیت و تبعات این خطای نابخشودنی را به طور کامل می پذیرم.
من برای اینکه از صحت و دقت اعترافات خود مطمئن باشم همه چیز را از قبل بر روی این برگه نوشته و برای شما خواندم و اعلام میکنم که این برگه ، رسم الخط خود من و ذهنیات و اعتقادات شخصی من بوده و بدون هرگونه تأثیری از بیرون ، نگاشته شده است...
پی نوشت: در جلسه دادگاه پریروز، سعیدحجاریان ، مغز متفکر اصلاح طلبان ،از سمت خود در حزب منحرف و آمریکایی "مشارکت" استعفا داد.
سلام.
مطمئنم الآن دانشجو ها و غیر دانشجوهای زیادی بی صبرانه منتظر اومدن نسخه جدید بازی pro evolution soccer هستن یعنی نسخه 2010.
این مطلب معرفی این بازیه که از سایت persian tools برداشتم:
سلام امروز قراره در مورد برنامه Punk'd که به تهیه کنندگی و مجری گری Ashton Kutcher از سال 2003 کارشو شروع کرده و جزو برنامه های دوربین مخفی تلویزیونی محسوب میشه ولی نه یه دوربین مخفی معمولی!
بلکه توی این برنامه سوژه ها همگی افراد سرشناس و معروفی هستن. این برنامه از ابتدا بر روی شبکه جهانی MTV پخش میشه.
معمولآ این کارقبلآ با همراهان شخص سوژه! هماهنگ میشه و ازشون برای اینکه سوژه احیانآ شک نکنه! استفاده میشه. معمولآ لوکیشن این کار توی رستوران ها، پارکینگ ها و هتل های لس آنجلس قرار داره.
تا حالا 8 فصل از این کار توی سه تا DVD عرضه شده که توی ایران هم به سادگی بدست میاد.
پر بیننده ترین قسمت Punk'd مربوز میشه به قسمتی که Justin Timberlake رو سرکار میزارن.برای این کار وقتی که جاستین خونه نیست، کل اموال خونش میریزن توی خیابون وقتی که برمیگرده و میپرسه چه خبره؟ میگن ما حکم داریم خونه رو تخلیه کنیم! جاستین هم از اونجاییکه خیلی آدم ساکتیه هیچ کاری نمیکنه. فقط میشینه یه گوشه و توی سرش میزنه و گریه میکنه!
اما این دوربین مخفی سه بارهم با شکست مواجه شده:
- در دسامبر 2003 ، کشتی کجر معروف ، Bill Goldberg قرار بود که از روی موتورش که تازه توی مسابقه اونو برده بود یه کامیون رد بشه البته اون موتور ،یه موتور مشابه موتور سوژه بودش.
که وقتی خواست کامیون از روش رد بشه، فرمون پیچید و رد نشد. وقتی که خود سوژه سر موتورش زسید همه چیو فهمید و گفت: من اول باید کی رو بکشم؟
-در ژوئن 2005 ، میخواست Lil Jon (خواننده رپ) رو سر کار بزاره، طرف فهمید و این جمله معروفو گفت: You can't Punk the King of Crunk (اضافه میکنم Crunk یه محصول تجاریه که صاحب کارخونش (Lil Jon) هستش
-اشتون کاچر (مجری برنامه) همیشه گفته که unpunkable (سرکارنرفتنی!) هستش. یه بار که قرار بوده همکاراش به کمک Britney Spears اونو سر کار بزارن، این موضوع رو ثابت کرد.
اما:
- توی قسمت سر کار گزاشتن Shannon Elizabeth بازیگر American Pie که باشوهرش توی یه هتل بودن، قرار شده بود بهش بگن که فیلم خصوصی اون شب وقتی با شوهرش ...! پخش شده و توی این قسمت شوهرش با اشتون کاچر همکاری کرده بود. سر همین قضیه هم شانون حسابی از دست شوهرش بخاطر همکاری با اشتون شاکی شده و تقاضای طلاق داده و مدتی بعد هم از شوهرش طلاق گرفته! البته اوشون سر کار رفتنشو توی این قسمت بشدت تکذیب کرده.
- سر این قضیه براد پیت به اشتون کاچر بشدت توصیه کرده بود که از سرکارگزاشتن همبازیش توی یازده یار اوشن ،جورج کلونی صرف نظر کنه. چون که درسته جالبه ولی جورج هم خودتو میکشه هم هر چی بهش علاقه داریو!
این سرکار گزاشتنا هم پخش نشده: Al Shearer - Black Eyed Peas - Michael Vartan - Juliette Lewis - Pamela Anderson و Tre Cool
در آوریل 2006 یه حرکت مشابه این برنامه اوسط ریو فردیناند(فوتبالیست انگلیسی) انجام شد و اون بازیکنی تیم ملی انگلیسو اساسی سر کار گزاشت. بازیکنایی مثل: گری نویل ، وین رونی ، اشلی کول ، دیوید جیمز ، پیترکراچ، شون رایت فیلیپس و از همه مهمتر دیوید بکهام! اسم برنامش رو هم گزاشته بود: Merk'd